743 - کادو

ساخت وبلاگ

اول از مهم ترین اتفاق این ماه ها شروع میکنم. 18 اردیبهشت. بالاخره از اون خونه اومدم بیرون و دوباره کمی مستقل شدم. بعد از حدود 3 سالی که برایِ من 5-6 سالی گذشت. از بعضی سوالات و اعصاب خُردی ها راحت شدم، از اینکه مدام باید میگفتم من میرم فلان جا. هرچند اون اتاق دوبلکس رو خیلی دوس دارم. دلم میخواست میکندم و با خودم هرجا میخواستم میبُردم. گاهی مامانم میاد. وقتایی که خواهرم هست، غذا میپزه و من ظرف ها رو میشورم . گاهی فیلم میبینیم. سال های قبل که مستقل بودیم، تی وی نداشتیم و الان داریم. اولش خیلی برام سخت بود که اتوبوس ها کجا میرن، چطوریه. اما کم کم یاد گرفتیم. یه دوستی اینجا داشتم توی اینستاگرام، اومد این اطراف رو بهم نشون داد، چندین بار رفتیم بیرون، طبق معمول من، در حدِ دوست :) کلاس چهره رو هنوز میرفتم، قبل از این اتفاق ها قصد داشتیم یه جای خوب رهن کنیم اما نمیشد، حتی یه خونه نزدیک قبلی پیدا کردیم و خوشحال، اما نشد. توی این مدت چند بار لازانیا پختم و کم کم دستم اومد چه طوریه. اولین بار قرمه سبزی پختم و کلم پلو . همسایه ها هم گاهی سر و صدا دارن.یه سِری آدم اومدن و رفتن این مدت، طبق معمول. یه دوست که استرالیاست و حرف این بود که میاد ازدواج و منو هم میبره. با 208 سانت قَد! من دیگه دل نمیبندم به این حرف ها :) ... طراحی چهره تموم شد. اصلا جذاب نبود برام. اما خب حس میکردم باید بلد باشم! آخرای خرداد نمایشگاه گلستان شیراز، اموزشگاه ما غُرفه داشت. روز افتتاحیه، استادم پیام داد که اگه میتونی خودت برسون، کمک کردیم، انتظام به حجاب من گیر میداد! شاید کمی حس کردم مفید بودم. بچه یِ استادمون رو دیدم. 3-4 روز خوب بود. اون وسط سیروان خسروی کنسرت گذاشت و خوشحال بودم. مثل برق برام گذشت. حس کردم زمان 743 - کادو...ادامه مطلب
ما را در سایت 743 - کادو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-x بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 7:36

من از بچگی عاشق فوتبال بودم. طوری که شبِ امتحان نهایی نشستم برنامه نود نگاه کردم و صبحش همکلاسیم گفت معلومه تا صبح داشتی میخوندی. منم گفتم نه! داشتم نود میدیدم :)) حالا این چند سال علاقه ام کمتر شد. شاید چون پیر شدم. بازیکنایی که عوض شدن و دیگه نیستن. یا شاید افسردگی .. خب من بازی های منچستر با فرگوسن رو دیدم. الان همه چیز یه طور دیگست. مثلا طوری که راموس هم از رئآل رفت ! چرا قدیما همه چیز قشنگ تر بود؟ الان جام جهانی 2022. از 29 آبان. میتونم بگم همه بازی ها رو دیدم. شاید دارم سعی میکنم علاقه ام رو حفظ کنم یا برگردونم. بازیکنا رو بشناسم! شاید هم این حس فقط برای جام جهانیه. هرچند اینقدر آلزایمر دارم که بازی هایی که دیدم یادم میره !! تمام تلاشم رو میکنم که توی حافظه ام بمونه. مثل قدیما! حقیقتا سخته . نتیجه عجیب هم داشتیم. برد عربستان مقابل آرژانتین .. در مورد تیم ایران هم نمیدونم چه حسی باید میداشتم ! فقط دلم میخواست ما هم مثل همه یِ کشورهای ِ دیگه بودیم .صبح ها بلند میشم از ظهر فوتبال میبینم تا نیمه شب. جایِ دکتر حمیدرضا صدرِ عزیز خیلی خالیه . همینطور عادل .. وقتی میگم هیچی مثل قبل نیست یعنی همینا :) وقت نمیکنم برم بیرون .. پدرم ازم خواسته خیلی مراقب باشم .. خب من اگه تیر دقیقا وسط مغزم بخوره و درجا بمیرم مشکلی ندارم. اما خانواده ...خب من بعد انقلاب هم احتمالا با حسرت میمیرم. حسرت اون زیبایی هایِ کریسمس تویِ اروپا، توی لندن. خب اون زرق و برق رو خیلی دوس دارم. مگر اینکه اینقدر اوضاع خوب بشه که من هرسال بتونم کریسمس رو برم اونور .. نه میشه واسه همیشه رفت، نه میشه موند. میدونم برم اونور دلم برایِ خیابون های شیراز تنگ میشه و برای خیلی چیزها .. واقعا راهی نیست جز اینکه آدم از ابتدا 743 - کادو...ادامه مطلب
ما را در سایت 743 - کادو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-x بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 7:36

بعد از مدت هایِ زیادی دارم اینجا مینویسم. واردِ سالِ جدید شُدیم و من نیومده بودم. از بعد از جامِ جهانی؛ قهرمانیِ آرژانتین و گوشیِ جدید وسط بازی ها. روزها معمولی بودن و گاهی افسردگی بود. از اواخرِ پارسال شروع کردم به رفتن دکتر پوست و مو. برایِ موهام. کلی هزینه داشت و دارم ادامه میدم. حتی یه شغل پیدا کردم اما نشد . اردیبهشت بود؛ رفتم موهام رو مصری کوتاه کردم و چند روز بعدش هم برای اولین بار رفتم موهام رو رنگ کردم. دکلره و چند بار رنگ تا بالاخره رنگ ِ خوبی شُد. سبزآبی یا همون کله غازی. اولش که بابام منو دید سبز بود و بعد اخم و قهر کرد و تا 2 هفته بهم زنگ نزد :) بعد اوضاع درست شُد. توی ِ این مدت آدم هایِ زیادی تویِ خیابون بهم میگفتن موهات قشنگه، موهات خوش رنگه؛ کجا رنگ کردی و یا سوالات در مورد رنگ فانتزی و اینجور حرف ها که برام لذت بخش بود.اما قضیه ای که این روزها درگیرش هستم. پسری بود تویِ کافـه آبـی. اولین بار اوایل اردیبهشت بود رفتیم اونجا. یه سالندار بود که ناگهانی روش کراش زدم. اون کیک شکلاتی که گفتم چشمم رو گرفته و اول قیمتش رو خواستم.و آخرش که پاستا خوردیم و کیک اضاف اومد. صداش زدم که کیک رو ببریم و گفت چرا کیک رو نخوردین پس. خوش بودیم و میخندیدم. یادمه میگفتم زیاد نگاه میکنه و لبخند میزنه :). یه روز دیگه رفتیم و یه نفر دیگه هم همراهمون بود. دوباره نگاه هاش و لبخندش. اون که همراهمون بود به واسطه کارش رفت و شماره اش رو گرفت که بعد بارها گفتم کاش نرفته بود! چند روز گذشت و من بهش پیام دادم و دوباره بارها گفتم کاش شروع کننده نبودم. ترجیح میدادم همون کراش برام مونده بود و لبخند میزدیم :) . زیاد اهل گوشی و چت نبود. بهم میگفت پولاریس :) بامـزه بود . همه چیز خوب بود. گاهی صحبت میک 743 - کادو...ادامه مطلب
ما را در سایت 743 - کادو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-x بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 7:36

تویِ این مدت طولانی که نوشته های طولانی نداشتم، واقعا خبر جدیدی وجود نداشت. یک زمستان سرد و بدونِ بارون، خشک و بی روح. رو به روی اتاقم درخت هایِ بی برگ .. ! واقعا حوصله نداشتم برای نوشتن. چی رو باید مینوشتم. زندگیِ روتین و تکراری رو ؟ دوران کرونا و خونه نشینی. واکسنی که ساخته شده و به ما نخواهد رسید! احساس میکنم بدنم خشک شُده. نرم کننده قرمز گیرم نیومد و مجبور شدم همون آبی رو بخرم . همون نرم کننده آبی که بوش منو میبره به خونه قبلی. گاهی احساس میکنم قراره بعد از نرم کننده .. لباس بپوشم و دوباره برم همون خیابون ها، یا حتی اون مشاوره مسخره. فکر نمیکردم بویِ نرم کننده برای من اینجوری بشه! حدود یک سال و چهار ماه گذشته، اما غیرممکنه؛ برای من انگار 5 سال. بخصوص که کرونا هم شروع شد و بدتر و بدتر. همیشه گفتم یکی از دلایلی که آدم دلش برای گذشته تنگ میشه و بغض میکنه اینه که زندگی مدام بدتر میشه :) سبک نوشته های من هم ساده شدند ! خب، احساس پیری میکنم. انگاری که از گذشتِ زمان متنفرم! از اینکه سنم میره بالا متنفرم. 27 سالگی نباید اینجوری میبود! من شبیه یه پیرزن هستم که هنوز کودک درون داره! شاید! شاید به نظر من 22 سالگی اوجِ جوونی بود فقط! این روزها خیلی دلم سیگار میخواد .. اما نیست. نمیشه. سیگار میخوام ..روزها فقط دراز میکشم. به ندرت نقاشی میکنم و کمتر از همیشه فیلم میبینم. دو بازی دارم . king Of avalon و Rise of kingdoms !  اولی من رو عصبی میکنه. اما هنوز بازی میکنم و نمیدونم چرا! شاید چون بیکارم و یا معتاد! و مدام خودم رو سرزنش میکنم که به جای این کارها، کاش نقاشی میکردی. اما واقعا انگار توان انجام خیلی کارها رو ندارم. به معنای واقعی کلمه، حسش نیست! کاش نوروز امسال حداقل ماهی وجود د 743 - کادو...ادامه مطلب
ما را در سایت 743 - کادو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-x بازدید : 72 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 22:21

بعد از مُدت های زیادی دارم مینویسم. از زمستان پارسال تا الان .. ! پاییز امسال هنوز بارونی نیامده. خشک و خسته کننده و غم انگیز. هوای نیمه ابری. هوا چند روزی است واقعا سرد شده. اتفاق های خیلی خاصی نیفتادند. با افرادی آشنا شدم و بعد آنها نیز رفتند و دوباره گریه ها و حس هایِ تکراری .. حس های بیخود بودن و ... اردیبهشت که روز تولدم در پارک بودیم. و "ح" آمده بود. یک کادو و شکلات آورده بود. و همان هدیه ها بعد از 2-3 روز گذاشتم ته کمد و حتی هنوز شکلات ها را نخوردم. چون رفت .. چون دلم گرفت. چون خشم داشتم .. و به شکل بدی هم رفت. نه توضیحی و نه جوابی .. بالاخره در یک اَپ به حرف آمد ! آن بلاتکلیفی خودش زجر بود. و همینطور 2-3 نفر بعدی آمدند و رفتند. بیخود و بی جهت :) شهریور و مهر واکسن هایِ کرونا رو زدم . و اغلب اوقات خانه بودم . گاهی فقط با دوستم بیرون میرفتیم.چیزی که باعث شد دوباره بنویسم خبر ثبت نام در کلاس طراحی چهره بود. یکشنبه شروع کردم. هفته ای 1 جلسه میروم و حدود 294 تومان! هفته ای 2 جلسه گرون تر بود. هنوز هم گران است. هرچند من از طراحی و سایه زدن بیزارم اما آموزش طراحی چهره اینطوری شروع میشه . استاد خودم صُبح ها نیست و فقط نیز تکنیک ها را کار میکند برای همین استاد من جدید است و حس خوبی ندارم. مخصوصا که دلم برایِ استادِ خودم تنگ شُده. صُبح یکشنبه جای صدا و شوخی هاش خالی بود. در کل ارتباطم با استاد خودم بهتر بود. شاید به مرور به استاد جدید عادت کنم. و اما .. به نظر میاد آقایون هم وارد آموزشگاه میشوند! قبلا نبودن . یک پسر که نقاشی و طراحی بود . یک پسر و استادش که در یک کلاس جدا آموزش عکاسی بودند. با پسری آشنا شدم که کافه دارد . اصرار داشت که برم کافه . با دوستم یه عصر رفتیم . سرد بود 743 - کادو...ادامه مطلب
ما را در سایت 743 - کادو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-x بازدید : 83 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 22:21

چقدر همه چیـز تکراری است.. همه چیـز خسته کنندست .. بیشتر از قبل حتی! هوا گرم شده، امسال اولین سالی ـه که تو این اتاق هستم و کولر و سرمایشی نداره! عصرها تویِ این خونه دلم میگیره. حداقل قبلن که اونجا بو 743 - کادو...ادامه مطلب
ما را در سایت 743 - کادو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-x بازدید : 92 تاريخ : شنبه 27 دی 1399 ساعت: 16:27

این روزها همه چیز تکراری است. حتی هَمون هفته ای 1 بار تفریـح هم وجود نداره! کلاس نقاشی نرفتم. رفت و آمد با وسایل نقلیه عمومی خطرناکه .. چیزی نگفتم چون میدونم اجازه نمیدهند. هر روز اخبار بدی از این کشو 743 - کادو...ادامه مطلب
ما را در سایت 743 - کادو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-x بازدید : 93 تاريخ : شنبه 27 دی 1399 ساعت: 16:27

بعد از مدت ها دارم اینجا مینوسم. مدت ها یعنی چندین روز .. ممنون از اونایی که گفتن هنوز اینجا رو میخونن ;x کم کم به وسط های تابستون نزدیک میشیم. هوا گرمه و هنوز کرونا وجود داره. میگن شاید تا 2 سال با م 743 - کادو...ادامه مطلب
ما را در سایت 743 - کادو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-x بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 19 شهريور 1399 ساعت: 22:43

هوا شدیدا داغ است. شیراز حدود 42 درجه است. اما همیشه چایی وجود دارد. توقع داشتیم بعد از نصب کولر در اتاق من، اتاق یخ کند اما این چند روز خیلی گرم بود. این اتاق همیشه تابستان های داغ تری داشت؛ وقتی بچه 743 - کادو...ادامه مطلب
ما را در سایت 743 - کادو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-x بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 19 شهريور 1399 ساعت: 22:43

هوا ایـن روزها خنک شده. امشب یکی از پنجره ها رو بستم. از وقتی هوا خنک شده حساسیت منم شروع شده. تا جایی که یادمه خونه قبلی حساسیت زیادی نداشتم. احساس میکنـم بی حوصلـه هستم. این روزها هوا یه جوریه که حس 743 - کادو...ادامه مطلب
ما را در سایت 743 - کادو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-x بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 19 شهريور 1399 ساعت: 22:43